فراموش شدگان
گه گاهی که ازآن خیابان عبور می کردم این ساختمان بزرگ و قشنگ را دیده بودم ولی هیچگاه داخل آن نشده بودم و حتی نمی دانستم جه افرادی در این ساختمان زندگی می کنند حالا برای اولین بار بود که می خواهم به این مکان سر بزنم نه برای دید و بازدید بلکه ...
ادامه مطلب
چرا من مامان
مامان من به یک مهمانی رفتم و به حرفهای تو فکر کردم،تو از من خواسته بودی که نوشیدنی الکلی ننوشم و من هم به خواسته ات عمل کردم و لب نزدم. مامان! من احساس غرور می کردم دقیقا همونطور که تو گفته بودی مامان !! من
قلب زخمی
در میان یک مزرعه سرسبز و آباد با گندم زارهای پر بار و فراوان و در کنار یک جوی آب که همانند کریستال درخشان و شفاف بود، یک قفس پرنده دیدم که توسط دستان ماهری درست شده بود. در یک گوشه قفس یک پرنده مرده افتاده بود و در گوشه دیگر قفس یک ظرف خالی آب و دانه به چشم می خورد. من ایستادم و مخفیانه ولی با احترام گوش می دادم ، گویی پرنده مرده و صدای آب حاوی پیامی...
ادامه مطلب
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------